خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: مجید پورولی کلشتری، همزمان با انتشار تازهترین رمان خود با عنوان «آواز ابابیل» با حضور در خبرگزاری مهر به گفتگو درباره این رمان پرداخت.
وی با اشاره به انتشار این رمان در موسسه فرهنگی شهرستان ادب اظهار کرد: علی محمد مودب، مسئول این موسسه زمانی این رمان را از من گرفت که هیچ کس حاضر نبود این کار را ببیند و بخواند. او رمان را گرفت و قول انتشارش را داد؛ هرچند که تا وفای به این قول سختی زیادی به من وارد شد. این رمان از زمان نوشته شدن تا خوانده شدن در این روزها از نظر خیلیها گذشت. اولین کسی که آن را خواند، «حسن عباسی» بود و البته اصرار داشت که نامی از او برده نشود. کار را خواند و انتقاداتی هم به آن وارد کرد. البته من فقط از حیث اینکه ببینم دیدگاههای سیاسی من در رمان درست آمده یا نه، از او خواستم که کار را بخواند؛ چون در یک کار سیاسی ـ انتقادی انتقادات و نگاههای خاص زیاد داخل میشود.
وی افزود: این رمان متنی انتقادی دارد؛ انتقاد از همه کسانی است که میگویند ما انقلابی هستیم و از قضا نیستند؛ میگویند اهل بیتی هستیم و البته نیستند. همانهایی که نماز اول وقت نمیخوانند، اما مثلا به تو ایراد میگیرند که چرا نیامدی تشییع جنازه فلان شهید!
پورولی افزود: ما اصولی داریم که بر پایه آن گُلی به اسم انقلاب اسلامی شکفت. همه چیز این گل هم در اسلامی بودن و اهل بیتی بودنش نهفته است؛ وگرنه میشد همان خس و خاشاکی که از آن یاد میشود.
این نویسنده ادامه داد: رمان من یک رمان سیاسی است. ما در حوزه ادبیات انقلاب اسلامی تاکنون چنین کاری نداشتیم. من ادعایی دارم و آن اینکه این رمان آژانس شیشهای ادبیات داستانی معاصر ماست.
نویسنده رمان «ما از دوکوهه آمدیم، اینجا غریبیم» همچنین گفت: من البته مطمئنم که این کار خوانده نمیشود و دیده نمیشود. شما کتابی مثل «دا» را ببینید. وقتی منتشر شد همه جا اسم این کتاب رفت. در خانه و مغازه و روی اتوبوس و... این یعنی رسانهای کردن یک کتاب و جالب است بدانید این کار نه تنها برای هیچ کدام از کارهای دیگر حوزه هنری که شاید بهتر از دا بودند، انجام نشده که برای هیچ اثر داستانی اهل بیتی دیگری هم انجام نشده است. البته نوع دیگری از تبلیغ هم این است که از خواندن و یا دیدن اثری هنری دیگران را منع میکنیم و بعد میبینیم که همه به سراغ آن اثر میروند.
پورولی ادامه داد: من هم 17 بار این رمان را بازنویسی کردم. البته دو بازنویسی آخرش را به خاطر ناشر انجام دادم. دو سال بعد از نوشتن این رمان فیلمی به نام «آلزایمر» شبیه آن ساخته شد، اما من هنوز نتوانسته بودم کارم را منتشر کنم. داستان این رمان درباره سه دوست است که دو تن از آنها اکبر گنجی و محسن مخلباف هستند و با راوی داستان من در مسجد در همان اوایل انقلاب کار فرهنگی میکردهاند. البته اسمشان را عوض کردهام، ولی وقتی بخوانید متوجه میشوید که همانها هستند. در کربلای پنج تیری به سر راوی میخورد و حافظهاش را از دست میدهد و پس از آن در سال 89 حافظهاش برمیگردد و میآید در خیابانهای تهران به دنبال گنجی و مخملباف؛ دو فردی که یکی امام زمان (عج) را دیگر قبول ندارد و دیگری هم نظام او را کلا طرد کرده است. به دنبال استعلام نام و گذشته خودش به بنیاد شهید میرود، اما میگویند تو مردهای! او نه شناسنامهای دارد نه اوراق هویتی. او دیگر هویتی ندارد. در طول داستان مشخص میشود زنش و دخترش هم بر اثر ریزش یک برج روی منزلشان ـ که آن برج نماد نظام سرمایهداری پس از انقلاب است ـ فوت کردهاند. او در شهر دنبال آرمانهایی میگردد که دیگر برای مردم شهرش آرمان نیست. این رمان نشان میدهد که اگر چنین روندی در انقلاب ادامهدار باشد، آرمانهای انقلاب اسلامی به طور کل زیر سوال میرود.
نویسنده رمان «مورچهها مرده میخورند» ادامه داد: اسم کتاب را گذاشتهام «آواز ابابیل». میدانید که در ماجرای حمله پرندگان به سپاه ابرهه یک سرباز زنده ماند و ماجرا را برای دیگران تعریف کرد، اما تا پایان عمر صدای آن پرندگان یا همان ابابیل در گوشش بود و خواب شب از او سلب میشود. آواز ابابیل هشداری است برای از دست رفتن آرمانهای انقلاب اسلامی.
پورولی افزود: خیلی از دوستان و حتی خود آقای مودب نیز میگفتند که این کار سیاه و غیرقابل انتشار است و تنها اصرار من بود که در نهایت به انتشار آن منجر شد. من البته به این رمان سیاه نمیگویم. به نظرم کلمه «تلخ» بهتر است؛ به خاطر اینکه به عنوان مثال من در رمانم از زبان یک کارگر شهرداری، خیابانی را به تصویر میکشم که در سال 57 خون پسر او برای پیروزی انقلاب رویش ریخته شده است و او حالا رفتگر، شبها از جویش شیشههای خالی مشروب را جمع میکند و این از نظر من تلخ شدن میوه انقلاب است.
وی در پاسخ به سوالی درباره حساسیتزا بودن طرح این مسائل در رمان گفت: ارزشی برای حساسیتهایی که در قبال گفتن این واقعیات وجود دارد، قائل نیستم. تکلیف من گفتن این موضوعات بود و این کار را کردم. از آن به بعد هم این کار و این نوع نوشتن را کنار گذاشتم و مشغول نوشتن برای اهل بیت (ع) شدهام؛ چون تکلیفم این است و من هم در نوشتن تکلیفمحور عمل میکنم و میدانم که کسی خوشش نخواهد آمد. ما نباید بترسیم. شما دیدهاید یک رمان با موضوع ولایت فقیه نوشته شود و یا مثلا با موضوع صهیونیست؟ ولی ببنید چقدر آدم دم از ولایت میزنند و مبارزه با صهیونیسم و استکبار جهانی.
وی در پایان تاکید کرد: مشکل ما این است که دیگر مثل قبل فکر نمیکنیم. مشکلمان کمکاری نیست؛ مشکل ما تغییر طرز فکرهایمان است. در مشهد مسئول سیمافیلم به من گفت که درباره شیخ رجبعلی خیاط فیلمنامه بنویس؛ نوشتم اما پس از دوسال به من گفتند این نیاز امروز مخاطب ما نیست. مخاطب ما باید بخندد. خنده بازار میخواهد، نه رجبعلی خیاط و این مسیری است که ما در حال پیش روی به سمت آن هستیم.
نظر شما